ناز از اندازه بيرون مي‌کني

شاعر : انوري

وز جگر خوردن دلم خون مي‌کنيناز از اندازه بيرون مي‌کني
در کله‌داري تو افزون مي‌کنيهرچه من از سرکشي کم مي‌کنم
نيز با اين جور گردون مي‌کنيماه رخسارت نه بس در ميغ هجر
تازه صد نوع دگرگون مي‌کنيچون به يک نوع از جفا تن دردهيم
نيک خار از پاي بيرون مي‌کنياينت دستي کاندرين بازي تراست
اين سخن باري بگو چون مي‌کنيهر زمان گويي که من نيک آورم
کز تو اين آيد که اکنون مي‌کنيدر حساب انوري هرگز نبود